flashlight, torch, torchlight
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
باید یک چراغقوهی جدید برای سفرم بخرم.
I need to buy a new flashlight for my trip.
همیشه یک چراغقوه در ماشینم برای مواقع اضطراری دارم.
I always keep a flashlight in my car in case of emergencies.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چراغقوه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چراغقوه